در هوایتــــــ بیـــ قرارمـــ

در هوایتــــــ بیـــ قرارمـــ

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِن یَکَــــادُ الَّـــذِینَ کَفَـــرُوا
لَیُزْلِقُـــونَکَ بِأَبْصَــارِهِــمْ لَمَّـا
سَمِعُــوا الـذِّکْــرَ وَ یَقُــولُـونَ
انَّــهُ لَمَجْنُــونٌ وَ مَـا هُـــوَ إِلَّا
ذِکْـــــــــــرٌ لِّلْعَـــــالَمِیـــــنَ

"خداوند دست از دینش برنمیدارد
و ما دست از تو....حسین جان!"
نوکــــــــر رخ ارباب نبیند سخت است
شب اگر رخ مهتاب نبیند سخت است
لب تشـــنه اگر آب نبیند سخت است

یازهراکربــــ بلا ان شاء الله

پیوندها

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اربعین» ثبت شده است

سال پیش یکسالهـــ شده بود عتبات رفتنمــ محرمـ کهـ آمد گفتمـ اربعین پای پیاده می آیمــ ،
آخر میدانی مهربان اربابــــــ میخواستم پاهایم تاول بزند ، یکی یکی عمود ها را طی کنمــ و ..
نشد کهـــــ نشد ..
دل بهانهــ گیرمــ چهــ به روز و شبمــ آورد خدا میدانـــــد ..
هرکهــ مسافر عتبات می شد برای خداحافظی جان بهــ لبمــ می رسید بماند ..
تا اینکهــــــــ هفده اردیبهشت در شهر مهمانی بهـ پا شد ،
آن روز دانشگاه آزاد و روضه خوانی و بارانی چشمان ،
هفت خرداد و یک شماره نا آشنا ،
زمان حرکتــــــ ، هزینهـ سفر و ...
اما نشد کهــ نشد راهی شومــ ...
محرم امسال کوچهـ پس کوچهــ های شهر بوی تربت گرفتــ
شهید گمنام مهمانی در شهر ،
گفتمـــ امضا می شود کربــ بلایمـ ،
اربعین راهی امــ ،
همهـ چیز لیست شد ،
به سراغ لیست می رفتم و کم و زیادش می کردمـ ،
تلاش های من برای رضایت گرفتن بی نتیجه ماند ،
سپردمش بهـ حضرت ارباب و فقط دعا و توسل به ائمهـــــ
در دلمــ امید بود می گفتم معجزه می کنند ،
هشت روز مانده تا اربعین ،
دلم هزار تکهـــــــ شد ،
مهربان اربابــــ دعای عرفهــــــ چیلات آن همهـــــ فریاد ،
روحانی کاروان می گفت همهـــــ ما را مسیر پیاده روی نجف تا کربــــــ بلا می بیند چهــ شد ؟
من بد بد ، اما مهربان ارباب اندازه دو کف دستـــــــ ...



بیقرار نوشت :
مهربان ارباب یادت هست هر کهــ از اول محرم پرسید اربعین راهی هستی ؟
گفتم هرچهــــ یار پسندد ؟
اما مهربان ارباب چطور می توان جا ماند و آرام بود ؟
مهربان اربابــــ دلمــــ پر است ، حسرت کربـــ بلایتـــ بماند چهـــ به روز و شب هایم آورد و می آورد ...
دریافت
دریافت
۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۳ ، ۲۳:۰۵
کــربــ بلایی محـب

هر که نسبتی دور یا نزدیک با حسین داشت، راهی شد و من نشسته ام لب مرز خسروی خسران و به تبر تیز گناهانی فکر می کنم که با همین دست های خود، ریشه های نسبت را  با نهایت بی رحمی قطع کردم سرنوشت هر که منسوب به  حسین (ع) بود با منصوب شدن به همراهی قافله عشق، معلوم شد همه راهی شدند و باز چون هر بار، حسرت نصیب این بی نصیب جا مانده و درمانده و بی نای بی دست و پایِ غافل نکره نالایق مجهولُ الهویه شد غم محرممان خیمه عاشورا به چله رسید و من چله نشین اما به قافله تو نرسیدم همه رفتند و تنها ما ماندیم ، همه رفتند ما تنها ماندیم ، همه رفتند و ما ماندیم تانصیبمان ازچله غم،اینبار چله بغض باشدهمه پرکشیدند وماباپروبال شکسته نشستیم . . .
"سید محمد رضی زاده"

جـــــــــــا مانده های قافلــــــــــــــــه اربعین
آقــــــــــا دوای درد و دل خــــــــود کجا کنند
جا تنگ بوده است  و یا مـــــــا اضافه ایمــــــ
مردمـــ به چشمـــــــ طعنه نگاهی به ما کننـد
باشـــــد اربابــــــ کربـــــ بلا مال خوبــــــــ هـــا
بـــــــد ها بگــــــــــو که عقده  دل با چه وا کنند

بیقرار نوشت :

اربعین شد ، لایق دیدارش نبودمـــ . . .

آن همهــ جمعیتـــ . . .

چقدر دلم میخواست من هم یکی از زائران اربعینت باشمـــ ..

اربعین کربـــ بلا . .

کربــ بلا دلم برایت خیلی تنگـــــ است . . .

بانوی صبوری ام سرت سلامتـــــ . . .

در مسیر پیاده روی نجف تا کربــــ بلا ، صحن و سرایت . . 

اندکی جا برای من گنهـــ کار نبود؟

باشد صبر میکنمـــ . . . آنچنان که تشنگان بر دوری آب صبر می کنند . . .

۱۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۱۴:۰۲
کــربــ بلایی محـب